دخترکان جوان ،لاک زده ومانيکور کرده ،با هفت قلم آرايش وموهاي افشان ،به ده ها مغازه برمي خورند که اين تابلو بر روي در ورودي آنها –جايي که همه آن را مي بينند –نصب شده است.
توجهي به اين نوشته کنند؟اصلا"!
اندکي از اين زلف پريشان،در پس روسري حرير آساي خويش پنهان کنند؟ابدا"!
اگر اينان چنين کنند،تکليف آنان چه مي شود؟ آنان که آمده اند براي گره گشايي از زلف يار!
معاشران گره از زلف يار باز کنيد شبي خوش است بدين قصه اش دراز کنيد
بگذريم..... براي غربت حافظ،همين بس،همين که شب خوش قصه او،شام گاه يک پنج شنبه باشد در يک پاساژ سانتي مانتال!
دوستدشتي ته نوشتهات اضافهکن.