شب ازنیمه گذشته وچراغ ها خاموش وفقط روشنایی نورتلویزیون خانه را روشن کرده بود شب قدر رامیگویم قدر 12سال قبل
مادر وپدر کنار تلویزیون نشسته بودند ودعای جوشن کبیر رازمزمه می کردند ومن هم سرم راروی پای پدر گذاشته بودم ومیخواندم گهگاهی وسط دعا خوابم میبرد اما هرجا که دعا به الغوث الغوث خلصنی من نار میرسیدسرم بلند می کردم میخواندم برایم این قسمت خیلی جالب بود. از بچگی این قسمت رادوست داشتم پیش خودم تصور می کردم این الغوث ها جایزه است که بعد از گفتم چند نام خدا ،خدا به ما میدهد درواقع اجازه میدهد این کلمات رابگوییم وسعی می کردم ازدستش ندهم .12 سال می گذرد وشب قدر امسال احساس کردم الغوث های امشبم من را ازآتش درونم نجات نمیدهند ومن حالا به الغوث های 12 سال قبلم احتیاج دارم تا قبل از این که قرآن راشفیع خودم درمقابل خدا قرار دهم آن الغوث های کودکی راشفیع خودم در مقابل قرآن قرار دهم
اِلهی لا تُؤَدِّبْنی بِعُقوُبَتِکَ
خدایا مرا به مجازات و عقوبتت ادب مکن
أسألک أن یتوب علی توبة عبد ذلیل خاضع فقیر بائس مسکین مستجیر لا یملک لنفسه نفعا و لا ضرا و لا موتا و لا حیاة و لا نشورا
ازتومی خواهم توبه بنده خوار و فروتن و بی چیز و بیچاره و مسکین و پناهنده که برای خود صاحب سود و ضرر و مرگ و زندگی و برانگیختنی نیست، بپذیری
اَسْئَلُکَ الْبُشْری یوْمَ تُقَلَّبُ الْقُلُوبُوَالاَْبْصارُ وَالْبُشْری عِنْدَ فِراِِ الدُّنْیا اَلْحَمْدُ للهِ الَّذی اَرْجُوهُ عَوْناًلی فی حَیاتی
از تو خواهم شادمانی در روزی که دلها و دیدهها زیر و رو گردندو شادمانی در وقت جدایی از این دنیا. ستایش خاص خدایی است که امید کمک او را در دوران زندگی دارم
ریزنوشت:التماس دعا
وجودم مثل شمع میسوزد
دم مسیحایی میخواهم
خاک غم زمانی بر دلم نشست که کسی راکه فکر میکردم همیشه هست شهید شد
معنای حسرت رازمانی فهمیدم که باخود می اندیشیدم ای کاش به جای رفتن به مناطق عملیاتی جنوب به دیدار عمویم میرفتم
معنای ایمان رازمانی فهمیدم که شنیدم عموی عزیزم از یک ساعت قبل از اذان پای پیاده راهی مسجد میشد تا ده دقیقه مانده به اذان به مسجد برسد
مسلمانی را زمانی فهمیدم که شنیدم عموی عزیزم بنیان گذار حسینیه ای بوده است
فهمیدم برای فقرا پول جمع می کرد...
فهمیدم پدر یتیمان شهدا بود...
فهمیدم ...
فهمیدم...
فهمیدم شهادت رابه بها میدهند به درد ناشی از ترکش خمپاره ای که به سر اصابت کرده است
به جمجمه خورد شده...
به مغز پر ازترکش که برای برداشتن ترکش هایش نیمی از مغز رابرداشتند...
به بدنی که بعد از سی سال هنوز درونش ترکش پیدا میکردند ودرمی آردند...
فهمیدم بهشت رابه بها میدهند به احیا شب های ماه رمضان
به هرهفته نماز جمعه خواند...
به روزه گرفتن با تن مجروح...
بهشت رابه غربت میدهند، به خیره شدن به تلوزیون در بیست ودوم بهمن وهفته دفاع مقدس، وبرای خود خاطره تعریف کردن وگریستن در تنهایی
فهمیدم...
فهمیدم ،نفهمیدم چه کسی بودید فقط برایم کوه استقامت بودید ویادگار جبهه
بوی شهادت میدادید
شـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــهـــــــــــــــــــــــادت
شهادت 6 ماه رمضان سال1391
امشبم دلم هوای جنوب کرده است.هوای آسمان طلائیه ،سکوتش وآسمان پرستاره ،دلم این بار ضریح شهدای طلائیه میخواهد و365 بار طواف به دور حرمی که از پرتونورخورشید پیکر پاک شهداستارگان آسمان روشنی می گیرند، تا بلکه بتابدبه شب تاریک قلبم وجان تازه ای بگیرند ستارگان وجودم وابرهای سیاه بارانیم ببارند برکویردل تابروید سبزه ایمان وجاری شود چشمه ی کوثرانتظاربرای آب وجارویی بهر دیداریار وبخواندپرنده دل لبیک یامهدی وخوشاآن زمان که طنین انداز شوددرباغ دل، جواب لبیک یامهدی،اناالمهدی
(زهرا)
حدیث قدسى:
ماه رجب را ریسمانى میان خود و بندگانم قرار دادهام ؛هر کس به آن چنگ زند ، به وصال من رسد.
حدیث قدسى:
ماه (رجب)، ماه من ، بنده، بنده من ، و رحمت ، رحمت من است ؛هر که در این ماه مرا بخواند ، اجابتش کنم و هر که حاجت آورَد ، عطایش کنم .
پیامبر خدا(ص)می فرماید: رجب، «شهرالله الأصم» است و بدان سبب آن را «اصم» نامیدند که هیچ ماهی به پایه عظمت آن نمی رسد.
از حضرت موسی بن جعفر(ع) روایت شده است که: هرکس یک روز از ماه رجب را روزه بگیرد، آتش جهنم یک سال، از او دور شود و هر کس سه روز از آن را روزه بگیرد بهشت بر او واجب می گردد. ادامه مطلب...
وقتی رزمنده ها می خواستند به مرخصی بروند ، مقابل درب ورودی دو کوهه به تابلویی بر می خوردند که روی آن نوشته شده بود: حسین تنهاست ، برگرد برادر!
کاش من نیز هنگام ارتکاب گناه می دانستم که مولایم ناظر است و از او شرم می کردم.
کاش می دانستم با هر گناه بر مظلومیت و مصیبت امام زمانم می افزایم.
یادمان باشد که امام زمان عج یار می خواهد ، نه بار ....
تفاوت یار وباریک نقطه است یک نقطه سر نوشت ساز
طلبه شهید مصطفی آقاجانی در جاده خمپاره خورد و سرش قطع شد. دیدند سر بریده لبهایش تکان می خورد و « یا حسین » می گوید. بعد از شهادت کوله پشتی اش را باز کردند ، در برگه ای نوشته بود:
1- خدایا ! امام حسین علیه السلام با لب تشنه شهید شد ، من هم می خواهم تشنه شهید شوم. ( وقتی او شهید شد ، تانکرهای آب خالی بوده و فرمانده برای رزمنده ها تقاضای آب کرده بود )
2- اربابم با سر بریده شهید شده و سرش را از پشت بریده اند ، من هم می خواهم از پشت سرم بریده شود ( نقل کردند که خمپاره از پشت سر به شهید خورده است )
3 -سر بریده ی مولایم امام حسین علیه السلام بالای نی قرآن می خواند ، من سرّش را نمی دانم ، ولی می خواهم با سر بریده « یا حسین » بگویم.
شهید سید مجتبی عمدار وقتی در ساری به یاد می آورد که انگشتر یادگاری رفیق شهیدش را در آبادان جا گذاشته ، به همسر خود می گوید: می خواهی معجزه ی شهدا را ببینی ؟ همسرش قبول می کند و سید مجتبی شروع به خواندن زیارت عاشورا به نیابت از دوست شهیدش ( صاحب انگشتر ) می کند و خطاب به ایشان می گوید: من تو را می شناسم ، اما کاری کن که خانومم هم به تو اعتقاد پیدا کند. همسر شهید علمدار می گوید: صبح که از خواب بیدار شدم ، دیدم آقا سید مجتبی دارد گریه می کند . رفتم و علت را پرسیدم ، دیدم انگشتری که سید مجتبی آن را در آبادان جا گذاشته ، روی مفاتیح خانه مان است
یکى از روزها که شهید پیدا نکرده بودیم، به طرف «عباس صابرى» (سال 75 در تفحص در منطقه فکه شهید شد.) هجوم بردیم و بنا بررسمى که داشتیم، دست و پایش را گرفتیم و روى زمین خواباندیم تا بچه ها با بیل مکانیکى خاک رویش بریزند. کلافه شده بودیم. شهیدى پیدا نمى شد. بیل مکانیکى را کار انداختیم. ناخن هاى بیل که در زمین فرو رفت تا خاک بر روى عباس بریزد، متوجه استخوانى شدیم که سَرِ آن پیدا شد. سریع کار را نگه داشتیم. درست همانجایى که مى خواستیم خاکهایش را روى عباس بریزیم تا به شهدا التماس کند که خودشان را نشان بدهند، یک شهید پیدا کردیم.بچه ها در حالى که از شادى مى خندیدند، به عباس صابرى گفتند: ادامه مطلب...
زمان امام صادق ع ، حضرت شنیدند که شخصی اسمش سر زبونها افتاده ، فرمودند این ادم رو که انقدر اسمش به خوبی سر زبانها افتاده رامیخواهم ببینم ، پیدایش کردند ، امام دیدند رفت یک مغازه نانوایی دوتا نان دزدید ، مغازه میوه فروشی هم دوتا انار دزدید شد 4تا ، رفت در خانه یک فقیری داد، همانجا امام صادق ع گفتند : چکار کردی ؟
گفت من بر اساس قرآن عمل کردم ، 2تا نان دزدیدم 2تا انار ، 4تا گناه کردم ، بعد به یه فقیر دادم ، قرآن میگویدکار خوب انجام دهی ضربدر ده میشود ، 40تا ثواب .
4تا گناه از 40تا کم بشه ، میشه 36 تا ، این تجارتیه که من کردم .
امام صادق ع فرمود : وای بر تو
با مال حروم که نمیشه انفاق کرد ، انفاق از مال حلال