سفارش تبلیغ
صبا ویژن

بابا این بار توبگو 
داداش علی کجاست
عطرش تمام صحرا راپر کرده است
بابا گمانم چشمانم درست نبیند
هرکجا مینگرم اکبر است
بابا بگو درگوشش
بگو من را سیلی میزنند
گوشواره از گوش میکنن
نه بابا بگو عمه میان میدان است
بابابگو خیمه را آتش میزنند
بگو مارا به اسیری میبرند
بابا بگو مارا خرابه نشین میکنند
بگو بابا بگو زهرای کوچک این زمانه من میشوم
بگو بابا از غم دق می کنم
بگوسایه علی اصغر به سرم می افتد
شاید که اکبرم  دگر بار باز گردد...






تاریخ : شنبه 91/9/4 | 12:20 عصر | نویسنده : | نظرات ()

لب های تشنه عمو رفته آب بیاره...
آب
عطش
گرما
عمو دیر کرده است
 عموآمد 
هنوز هم سایه اش برسرمان است
اما این بار فرق دارد
سر جدا...
پیکر جدا... 






تاریخ : جمعه 91/9/3 | 12:31 عصر | نویسنده : | نظرات ()

سنش زیاد نیست
بدن ضعیف دارد
شش ماه بیشتر ندارد
لبان کوچکی دارد خشک است
صدای نحیفی دارد اما صدایش عالم را تکان میدهد
دستان کوچکی دارد اما همین دستان میتواند عالمی را به لرزه در بیاورد

..........................................

قدش بلند بود
به شدت برنده
تیز بود
سه شعبه داشت
مرد جنگی راازپای درمی آورد...






تاریخ : جمعه 91/9/3 | 12:13 عصر | نویسنده : | نظرات ()

حمد خدایی راکه بار دیگر بربنده ناچیزش منت نهاد

وسعت بدی هایم انقدر زیاد است که خود نمی دانم 
وسعت خوبی هایت انقدر زیاد است که من نمیدانم
 اما این راخوب می دانم 
اناعَبْدٍ ذَلِیلٍ خَاضِعٍ فَقِیرٍ بَائِسٍ مِسْکِینٍ
انت أرحم الراحمین أنت رب المستضعفین وأنت ربی 
 باردیگر بر بنده ناچیزت لطفی عطا کردی که همانند گذشته از به جا آوردن شکرش ناتوانم
 خداوندا کمکم کن تا بتوانم وظیفه خودرا به خوبی انجام دهم
کمکمان کن تادینمان کامل شود،تا آخر عمردرکنارهم باشیم وشامل رضی الله وعنم ورضو عنه شویم

التماس دعا

 






تاریخ : چهارشنبه 91/8/17 | 11:15 عصر | نویسنده : | نظرات ()
تاریخ : چهارشنبه 91/8/10 | 1:47 عصر | نویسنده : | نظرات ()

براى عید قربان اعمالى چند نقل شده است: 
1ـ غسل کردن است که به گفته مرحوم «علاّمه مجلسى»، غسل در آن روز سنّت مؤکّد است تا آن جا که بعضى از علما آن را واجب دانسته اند.
2ـ نماز عید قربان است و نحوه انجام آن، به همان کیفیّتى است که در نماز عید فطر گفته شد، و نماز عید قربان در زمان غیبت امام(علیه السلام)مطابق مشهور فقهاى عظام، سنّت مؤکّد است. (خواه به صورت جماعت خوانده شود یا فرادى). 
3ـ مستحب است دعاهایى را که پیش از نماز عید و قبل از آن وارد شده است بخواند. به فرموده مرحوم «علاّمه مجلسى»، بهترین دعاها،دعاى چهل و هشتم «صحیفه کامله سجّادیه» است که اوّلش این است: أللّهُمَّ هذا یَومٌ مُبارَک و اگر دعاى چهل و ششم را نیز بخواند بهتر است.
4ـ خواندن دعاى ندبه در این روز و سایر اعیاد مستحبّ است. 
5ـ قربانى کردن در این روز براى همه مستحبّ مؤکّد است و بسیار سفارش شده است، تا آن جا که برخى از علما آن را بر کسانى که توانایى دارند واجب دانسته اند و مستحب است بعد از نماز عید، کمى از گوشت آن بخورد.
التماس دعا 






تاریخ : جمعه 91/8/5 | 12:2 عصر | نویسنده : | نظرات ()

جنگ بودو جنگ بودو جنگ 
وحالا غربت است وغربت است وغربت

گاهی دلم برای مردانی تنگ میشود که لب تشنه شهیدشدند
گاهی دلم برای کودکانی تنگ میشودکه ازگهواره تاعرش را با همان صدای اذانی که درگوششان گفته شد طی کردند
دلم تنگ است برای شهدای گمنام وآنانی گمنام شهیدشدندوشهیدانی که گمنام شدند 
دلم تنگ است برا آنانکه ازوجودشان نور می گرفتیم 
دلم تنگ سوز صداونماز معراجی آنهاست...
نماز معراجی کجا ونماز نماز خاکی کجا!
 

گریه های نیمه شب ازخوف خداکجا و خنده های  مستانه  کجا ! 

بدن درخون غلتان شهیدان کجا و بدن خالکوبی شده  کجا !
فریادیاحسین(ع) کجاو نعره مستانه  کجا !
لباس خاکی و بی ریای بسیج کجا و لباس هوی وهوس کجا !
و خلاصه مجنون کجا و خانه جنون کجا !
شهید کجا و پلید کجا ! 
این کجا !
و آن کجا !
چه می توان گفت از کسی که حی است و نیست؟!
چه می توان گفت از کسی که رفته است و هست؟!
چه کسی میداند شیمیایی چیست؟خس خس سینه چیست؟
چه کسی میداند تاول های روی بدن چیست؟
چه کسی میداندقطع نخاع یعنی چه 
چه کسی میداند بدن پرترکش چیست؟
 کسی نمیپرسد درصدسختی یک جانباز چقدر است
کسی نمیپرسد بوی پدر به آدم بخورد ولی یتیم بزرگ شود چقدر است
کسی نمیپرسد درصد زحمت های همسر جانباز چقدر است 
کسی نمیپرسداصلا این همه فداکاری در درصد جا میگیرد یانه نمی دانم 
 مگر کشورم در درصد میگنجد که فاتحان کشورم درصد بندی مکنند
چه کسی میداندمعامله باخدا یعنی چه؟
معامله باخداخلاصه کلام زینب کبری است مهلامن العسل
شهدا اقتدابه مولایمان حسین کردندوسر،دادندوعندربهم یرزقون گشتند
وجانبازبا نشانی از عملدارکربلااقتدابه حضرت زینب کبری کردندوروایت گر دفاعی مقدس شدند
خداکندمن ازقافله عقب نمانم اگر عمار نیستم ،حری باشم برای امامم

(زهرا)






تاریخ : سه شنبه 91/7/4 | 10:21 عصر | نویسنده : | نظرات ()

خودم آماده کرده بودم که ده روزی برای امتحان فرصت هست باخیال راحت درس میخوندم که یک دفعه به ذهنم رسید نگاهی به سایت کنم .واتفاقی افتاد که انشالله خدابرای هیچ کس نخوادتاریخ امتحان برای دوروز بعد زده بودند یعنی 9 روزی که بهش خوش بودم یکباره ازدست رفت خدامی دونه چه حالی داشتم همه کتابها ریختم جلویم ومونده بودم حالاچیکارکنم فقط باتمام سرعت میخوندم تا زمان امتحان فرارسید وددرمحل برگزاری امتحان آماده شدیم بعداز کلی چرخیدن درطبقه ها ی دانشگاه (1)صندلی خودم پیداکردم ونشستم نیم ساعتی ویا حتی بیشتر منتظر برگه بودیم ودائم پشت بلندگو تذکرات میدادندازاونجایی که مهم نبود هرکس به کاری مشغول بود شاید هم ازاسترس بود که هرکس کاری انجام میدادیکی باخودکار ومداد بازی میکرد یکی از فرط خستگی سرش گذاشته بود روی صندلی یکی که فکر کنم بنده خدا ازاسترس خیلی فشارش افتاده بود مشغول خوردن ساندیس وکیک شدیکی پوست روی لبش میکند و...ومن هم میخندیدم به این همه استرسی که وجودداشت تاحالا این همه آدم که انقدر استرس داشته باشندیکجا ندیده بودم گفتم خب حالا که هرکی یک کارانجام میده منم یک کاری بکنم وشروع کردم توی ذهنم متن (امتحان حوزه واین همه استرس!) مینوشتم به اواخرش که رسیدم گفتم بنده خدا بجای اینکه مطلب وبلاگ درست کنی بشین دعابخون شروع کردیم ومفاتیح تمام شد وبلاخره برگه هارو دادندمنم که سایت کامل نخونده بودم وتوضیحاتم که خب....تمام تست هاروجواب دادم فقط دوتاش نزدم ،گفتم بلاخره برگه پر باشه بهتره(حواسم نبود نمره منفی داره:)آخرین قسمت سوالات سوالی بودکه ذهن همه را مشغول کرده بود.ازصبح تاظهر مشغول امتحان بودیم بعداز امتحان تنها سوالی که بسیار شنیده میشد سوال آخربودکه همه ازهم میپرسیدن منم باز میخندیدم وتوی دلم میگفتم بنده خدا آخه همین یه تست شما مشکل داشتید؟خدایا جواب تست آخر درست نباشه هم مهم نیست فقط ماقبول بشیم.به خونه اومدم روز رای گیری بود منم که رای اولی سریع بعدازیک استراحت کوتاه راهی مسجد ورای دادن شدم.مدتی دربرزخ قبول شدن ورد شدن گذروندم تااینکه درتلوزیون اعلام کردن جواب ها  اومده من که باز فکر میکردم جواب ها چندروزدیگه میاد باسکته کردن فاصله ای اندک داشتم (شاید به اندازه نیم میلی متر:)به پای کامپیوتر اومدم وازخواهرم خواستم به جای من جواب ببیند (دیگه طاقت این همه استرس نداشتم)وسرانجام اتفاقی که باید می افتاد ،به لطف خداافتاد وقبول شدم خداکنه شاگرد خوبی برای امامم باشم خداکندامامم ازمن راضی باشد...

ریزنوشت:1-امتحان حوزه دردانشگاه برگزارشد

التماس دعا






تاریخ : پنج شنبه 91/6/23 | 9:59 عصر | نویسنده : | نظرات ()

بیمارستان بود وحال خوبی نداشت قراربود تومورش عمل کنند ودربیاورند کنارم نشسته بود ومیگفت دیروز ازبدنم حلالیت میگرفتم اگر من درست ازبدنم استفاده میکردم الان بیمارستان نبودم 
بزرگترهابرکت هستند 

حال خوبی نداشت فردای آن شب عمل داشت اما دختر وپسرش داشتند از شمال می آمدند تا روزعمل کنارش باشند برف سنگینی می آمد وازنگرانی  خوابش نمیبرد حتی قرص خواب هم اثری نداشت تا زمانی که بافرزندانش صحبت کرد وخیالش راحت شد همه سالمند وبه خواب رفت
بزرگترهابرکت هستند 

روی تخت دراز کشیده بود ودرد زیادی داشت اما درهمان حال به فکر ازدواج فرزندش بود
بزرگترهابرکت هستند 

تمام هفته غذاهای خوشمزه ای که درست می کرددلش نمی امد تنها بخورد عذارادرفریزرمیگذاشت تا وقتی فرزندانش آمدند آن غذارا باهم بخورند
بزرگترهابرکت هستند 

روی تخت نشسته بود وقراربود چشم هایش عمل کنند ولی باآب وتاب تمام از ترشی لیته ودست پخت خوشمزه عروسش تعریف میکرد
بزرگترهابرکت هستند 

 حالش خوب نبود دکتر گفته بودتاقلبش دردگرفت بیاید بیمارستان .سریع تااحساس درد کرد همرا ه پسرش راهی بیمارستان شد درخیابان به پسرش گفت من میدانم امشب تمام میکنم اما خواستم درخانه نباشد که شمااذیت نشوید،بزرگترهابرکت هستند 

یادش بخیر هر وقت شب جمعه به خانه اش میرفتی صدای دعا خانه اش راپرکرده بود
بزرگترهابرکت هستند 

آنها که رفتند خدابیامرزدشان آنها که هستند خداحفظشان کند
الهی آمین 

زهرا






تاریخ : سه شنبه 91/6/7 | 7:4 عصر | نویسنده : | نظرات ()

باد،بادبادک راربود

        همان بادبادک کودکی

                تمام سادگیم درون بادبادک

و

بازی باد






تاریخ : یکشنبه 91/6/5 | 6:53 عصر | نویسنده : | نظرات ()
<      1   2   3   4   5   >>   >
طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز
.: Weblog Themes By SlideTheme :.


  • پینگ پنگ