غمی مستور دارم، بی کـرانه
سکوتی مبـــهم، اما شاعرانه
کنار دست دفتــر مینشــینم
نگاه خیس و اشکی مخفیانه
بـرای دم گرفتــن تا نگـــاهـــت
به ذکر و لحن تـب دار شـــبانه
توســــل بر بلنـــدای هـــوایــت
و تکـــرار حروفـــی عاشــقــانه
قلم در دست و روحی پر هیاهو
شــروع شــعرهایی بی بهـــانه
کزین زندان رها کن جـان وتن را
به اسلوب خدایی، ماهـــرانه...
تاریخ : سه شنبه 90/12/16 | 11:27 صبح | نویسنده : | نظرات ()