ای مفضل، بدان که اسم رایج و معروف این عالم در زبان یونانی، «قوسموس» است، به معنای زیور و زینت. فلاسفه و مدعیان حکمت نیز آن را چنین نامیده‌اند، و این نامگذاری نبوده مگر به خاطر تقدیر و نظام‌مندی عالم. ایشان نپسندیدند که نام عالم را «تقدیر» یا «نظام» بگذارند، تا اینکه سرانجام «زینت» ش نام دادند که بگویند دنیا با وجود کمال و اتقانش، در نهایت نیکویی و زیبایی است.

ای مفضل، من در شگفتم از کسانی که فن طبابت را محکوم به خطا و اشتباه نمی‌کنند، در حالی که می‌بینند پزشکان خطای بسیار می‌کنند، اما عده با اینکه هیچ یک از پدیده‌های عالم را مهمل و خود به خود نمی‌بینند، حکم می‌کنند که دنیا بی‌هدف و غایت است. بیش‌تر تعجب من، از رفتار کسانی است که مدعی حکمت‌اند اما چون وجه حکمت الاهی در آفریده‌ها را نمی‌دانند، زبان به مذمت آفریدگار می‌گشایند. بالاتر، تعجب می‌کنم از «مانیِ» بیچاره که ادعای رازدانی می‌کرد، اما چشم عقلش، نشانه‌های حکمت را در آفریده‌ها نمی‌دید و آفرینش را به خطا منسوب می‌نمود و آفریدگار را به نادانی ـ خجسته باد خدای بردبار و کریم ـ از همه عجیب‌تر منکران اند که می‌خواستند آنچه را به عقل فهمیده و درک نمی‌شود، به حواس ظاهر ادراک کنند، و چون نتوانستند، به انکار و تکذیب روی نمودند و گفتند: چرا به وسیله عقل فهمیده نمی‌شود؟

عقل مرتبه فوق خود را درک نمی‌کند
جواب اینکه خداوند فوق ادراک عقل است، همچنان که چشم آنچه را فوق مرتبه آن است، نمی‌بیند. اگر سنگی را ببینی که به هوا پرتاب شده، درمی‌یابی که کسی آن را بالا انداخته و این، علمِ از طریق چشم نیست، بلکه ادراک عقلی است، زیرا عقل است که آن را تشخیص می‌دهد، و پی می‌برد که سنگ، خود به خود، بالا نمی‌رود و پرتاب نمی‌شود. نمی‌بینی چگونه چشم انان در آن حد که هست می‌ایستد و پای از گلیم خویش درازتر نمی‌کند، عقل نیز چنین است و در معرفت خالق از حد خود تجاوز نمی‌کند. اما آدمی با فهمی اقرارکننده به وجود حقیقتی متعالی در عالم که دیده نمی‌شود و به واسطه حواس ادراک نمی‌گردد، خالق را درمی‌یابد و فهم می‌کند.
بر این اساس می‌گوییم: عقل انسان آفریدگار را در آن حد می‌شناسد که به وجودش اقرار و اعتراف نماید، اما شناختی که موجب احاطه عقل به اوصاف و ویژگی‌های ذاتی حق باشد، در توان او نیست.


تکلیف و قدرت
اگر بگویند: چگونه خداوند بنده ضعیف را مکلف ساخته که با عقل ناچیز خود او را بشناسد، اما به ذاتش احاطه نیابد؟ جواب آن است که آدمی در حد توان خود، به این معرفت مکلف گردیده است، بدین معنا که از او خواسته‌اند به وجود خدا یقین نماید و امر و نهیش را ملتزم شود، نه اینکه به ویژگی‌های ذات باری‌تعالی علم تمام پیدا کند. همچنان که پادشاه، رعیت خود را وانمی‌دارد که بدانند او دراز قد است یا کوتاه قد، سفید است یا سیاه، بلکه از آنها می‌خواهد به حاکمیت او اعتراف کنند و به فرمانش گردن نهند. نمی‌بینی اگر کسی به خانه پادشاه رود و به او بگوید خودت را به من نشان بده تا خوب تو را بشناسم، و گرنه فرمانت نمی‌برم، بی‌شک چنین کسی عقوبت پادشاه را برای خود خریده است؛ نیز کسی که می‌گوید من تا به حقیقت ذات خداوند آگاه نشوم، وجودش را تصدیق نمی‌کنم، خود را در معرض خشم الاهی قرار داده است.
حدیث توحیدمفضل ازسخنان امام صادق است درباره اسرارآفرینش که طی چندجلسه برای مفضل بن عمر(یکی ازیاران امام صادق )املاشده است
 
 

 






تاریخ : چهارشنبه 90/8/4 | 12:27 عصر | نویسنده : | نظرات ()
.: Weblog Themes By SlideTheme :.


  • پینگ پنگ