آه از دورى راه
ضرار بن ضمره ضبانى نزد معاویه آمد و معاویه از او درباره امیر المؤمنین پرسید ، ضرار گفت هنگامى که شب تاریکى خود را گسترده بود ، على را بهنگام عبادت دیدم که در محراب ایستاده و محاسنش را بدست گرفته بود و همچون مارگزیدگان بخود مىپیچید و با گریهاى گلوگیر چنین مىگفت :
اى دنیا ، اى دنیا ، از من دور شو ، آیا خود را بمن نشان میدهى و خود را مشتاق من نشان میدهى ؟ هنگامه فریبت از من دور و کار نیرنگ تو از من بدور است ، برو دیگرى را بفریب که مرا بتو نیازى نیست من ترا سه بار طلاق گفتهام که راه بازگشتى براى تو نیست زیرا ، کامیابى تو کوتاه و ارزش تو اندک و آرزویت کوچک است ، آه از توشه اندک و درازى راه و دورى مقصد و سختى ورودگاه ( قبر و قیامت )
تاریخ : چهارشنبه 90/7/27 | 5:17 عصر | نویسنده : | نظرات ()