سفارش تبلیغ
صبا ویژن

بیمارستان بود وحال خوبی نداشت قراربود تومورش عمل کنند ودربیاورند کنارم نشسته بود ومیگفت دیروز ازبدنم حلالیت میگرفتم اگر من درست ازبدنم استفاده میکردم الان بیمارستان نبودم 
بزرگترهابرکت هستند 

حال خوبی نداشت فردای آن شب عمل داشت اما دختر وپسرش داشتند از شمال می آمدند تا روزعمل کنارش باشند برف سنگینی می آمد وازنگرانی  خوابش نمیبرد حتی قرص خواب هم اثری نداشت تا زمانی که بافرزندانش صحبت کرد وخیالش راحت شد همه سالمند وبه خواب رفت
بزرگترهابرکت هستند 

روی تخت دراز کشیده بود ودرد زیادی داشت اما درهمان حال به فکر ازدواج فرزندش بود
بزرگترهابرکت هستند 

تمام هفته غذاهای خوشمزه ای که درست می کرددلش نمی امد تنها بخورد عذارادرفریزرمیگذاشت تا وقتی فرزندانش آمدند آن غذارا باهم بخورند
بزرگترهابرکت هستند 

روی تخت نشسته بود وقراربود چشم هایش عمل کنند ولی باآب وتاب تمام از ترشی لیته ودست پخت خوشمزه عروسش تعریف میکرد
بزرگترهابرکت هستند 

 حالش خوب نبود دکتر گفته بودتاقلبش دردگرفت بیاید بیمارستان .سریع تااحساس درد کرد همرا ه پسرش راهی بیمارستان شد درخیابان به پسرش گفت من میدانم امشب تمام میکنم اما خواستم درخانه نباشد که شمااذیت نشوید،بزرگترهابرکت هستند 

یادش بخیر هر وقت شب جمعه به خانه اش میرفتی صدای دعا خانه اش راپرکرده بود
بزرگترهابرکت هستند 

آنها که رفتند خدابیامرزدشان آنها که هستند خداحفظشان کند
الهی آمین 

زهرا






تاریخ : سه شنبه 91/6/7 | 7:4 عصر | نویسنده : | نظرات ()
.: Weblog Themes By SlideTheme :.


  • پینگ پنگ