کی گفته نمیشه آدم ندیده عاشق بشه نمیدونم چجوری باشماآشناشدم وشناختم
فقط میدونم دوستتون دارم خیلی بزرگ ومهربانید
ازتمام دوست داشتن من برای شما
تنها قلبی دارم پرازگناه وازشما یک عکسدیده ام باعطرحضورتان
حتی ازشما مزاری ندیدم
شنیدستم که مجنون دل افکار
چو شد از مردن لیلی خبر دار
گریبان چاک زد او تا به دامان
به سوی قبر لیلی شد شتابان
به هر سو دیده حسرت گشاده
یکی کودک بدید آنجا ستاده
سراغ قبر لیلی را از او جست!
پس آن کودک بحندید و بدو گفت:
که ای مجنون تو را گر عشق بودی
ز من کی این تمنا می نمودی؟!
در این صحرا به هر جانب تو رو کن...
ز هر خاکی کفی بر دار و بو کن...
ز هر خاکی که بوی عشق برخاست!
یقین کن تربت لیلی همان جاست!!!!
عطرلاله تو تمام فضاراپرکرده بیچاره چشمان من که توررانبیندولی تویی مرحم دلم
شده ام مجنونکنارخودم دنبالت میگردم میدانم هستی کاش میدیدمت نمی دانم اگه میدمت چیکارمیکردم شایدازخوشحالی هله هله کنان دورت میگشتم برایت اسپنددودمیکردم نقل برسرت میریختم
چقدرچشمانم بی لیاقت است برایت دیدنت باید تاجنوب،شلمچه فکه طلائیه بروم که جایی باشم که شمابودی
جایی نفس بکشم که شمانفس کشیدی
به مزارشهدابیایم تا مزارت راپیداکنم و
زندگی نامه ات راازگوشه کنارجمع کنم
نمی دانم شایدخوشخیالی است ولی ...
ولی حتما خودت خواستی که عاشقت بشوم
وگرنه من کجا وشماکجا؟
یک لحظه دیدنت ،یک خنده برلبانت من راکفایت میکند....