نمیدانم باید از دستهای غرق به گناه خود بگویم یا از دستهای بسته ی مولایم در مدینه نمیدانم باید از اشکهای نیمه شب خود دم بزنم یا از اشک غربت مادر برای پدر در مدینه گویی غمی اسمانیست که زمینی هم شده تا انجا که گویی غم های عالم در دلت جمع شده و غم باد گرفته ای . شاید غربت دلت ریشه در غربت کوچه های بنی هاشم دارد و سرخی چشمهایت ریشه در گونه های کبود مادرم زهرا و اشکهای ارام زینب در جوار زهرا. دستهای بسته ات نشانی دارد که تو را رهنمون میشود به دستهای بسته ی مولای زهرا . در تردید بین بودن و نبودنت گاهی یک قدم به جلو میروی و گاهی تا اسفل السافلین به قهقرا سقوط میکنی . پیش میروی .... یکه تازی میکنی و نمیدانی که نگهبان خانه ی علی هستی یا به بهانه ی ایجاد نظم در مدینه هیزم بیار اهل سقیفه ای برای اتش زدن خانه ی ال الله. در گذر عمر شاهد پر کشیدن پرستوهای عاشق به سمت معبودشان هستی و در حسرت فقدان اخلاص داعیه دار سربازی پسر فاطمه میشوی و ادعا میکنی خدا کند که بیایی....
درباره وب

نویسندگان
فال حافظ
رتبه الکسا
ویژه اسلایدتم
لینک دوستان
برچسبها وب
ساعت
نمیدانم باید از قلب شکسته ی خود بگویم یا از پهلوی شکسته ی مادرم در مدینه
تاریخ : پنج شنبه 90/11/20 | 5:48 عصر | نویسنده : | نظرات ()
آخرین مطالب
جستجو
ذکر ایام هفته
ربات مترجم
آرشیو مطالب
حامیان اسلایدتم
امکانات وب
بازدید امروز: 10
بازدید دیروز: 3
کل بازدیدها: 433200