سفارش تبلیغ
صبا ویژن

گذشت فصل گل و موسم خزان گردید
ز چشم لاله رخان اشک غم روان گردید
به بام قصر سحر هاتفی چنین میگفت
بهار گلشن ما دوستان خزان گردید
برفت بلبل مستان ز ساحت بستان
قد صنوبر و سرو سهی کمان گردید
همای جان چه از این گلبن بدن پر زد
به شب ابر چو خورشید و مه نهان گردید
چه داستان ورا خواهی از کشاکش دهر
ز نوک هرمژه اش خون دل روان گردید
تنی که داشت مکان روی تخت و بستر ناز
مشبک از اثر ناوک سنان گردید
قدش چو سرو و رخش جنت و لبش کوثر
کمان ز باد غم از گردش زمان گردید
از آن نهال جوانی خود نچید گلی گل
همیشه بهارش چه شد؟ خزان گردید
چو آمد از سر زین بر زمین عزیز حسن
به غم قرین، ملک وحور و انس و جان گردید
به ناله گفت عمو جان برس به فریادم
که قاسم از ستم و ظلم ناتوان گردید
شنید شاه شهیدان چو نالة قاسم
به صد شتاب سوی رزمگه روان گردید
رسید و دید که جسمش فتاده بر سر خاک
غمش فزون ز شمار آن شه زمان گردید
چو جان کشید در آغوش جسم و جانش را
به سوی خیمه روان سید جنان گردید
در آن زمان که در آغوش شاه مأوی داشت
ز طاق ابروی او سیل خون روان گردید
برای تسلیت نو عروس کرب و بلا
به پا ز هر طرفی ناله و فغان گردید
سرش گرفت به زانو و بوسه زد به لبش
شهید عشق از آن بوسه کامران گردید
در آن دیار بسی کاروان دل گم شد
که "قطره" غرق در آن بحر بیکران گردید






تاریخ : پنج شنبه 90/9/10 | 11:2 صبح | نویسنده : | نظرات ()
.: Weblog Themes By SlideTheme :.


  • پینگ پنگ